از قبل قرار گذاشته بودیم که ساعت ۸ جمعه ۲۲ اردیبهشت صبح به سمت تهران برای گشت و گذار در نمایشگاه کتاب حرکت کنیم؛ چهار نفری با ماشین یکی از دوستان.
در روز حرکت به خاطر تهیه نان و پنیری برای صبحانه، نزدیک یک ساعت دیرتر حرکت کردیم؛ البته این تاخیر در حرکت کاملا به نفع و صلاحمان بود؛ چرا که اگر بدون صبحانه میرفتیم، دیگر از هدف اصلی سفر که گشتن در نمایشگاه کتاب بود باز میماندیم؛ آن نان داغ سنگک و پنیری که به صورت مفصل خورده بودیم باعث شد تا ساعت ۱۶ بعداز ظهر در نمایشگاه دوام بیاوریم و فشار گرسنگی ما را از پا نیندازد؛ البته فلاکس چایی هم با خود برداشته بودیم که متاسفانه درون ماشین جا گذاشتیم؛ به عنوان اولین توصیه برای سفر در نمایشگاه این است که تغذیه و تنقلات را جدی بگیرید و تنقلاتی که بتوان درون جیب ریخت هم به همراه داشته باشید.
قبل از رسیدن به درب ورودی چند نفر از پلیس ایستاده بودند و به درون خیابان فرعی هدایت میکردند چرا که ظرفیت پارکینگ پر شده بود؛ البته از سمت درب جنوبی؛ ما درون خیابان فرعی رفتیم ولی از کوچهها دوباره به خیابان اصلی برگشتیم و به سمت درب شمالی رفتیم؛ البته این را باید بگویم چون جمعه بود در ترافیکهای سرسامآور گیر نکردیم؛ والّا در غیر از جمعه، تنها با موتور میشد در آن کوچه و خیابانها سیر کرد. ابتدا در کوچههای مجاور مصلی به دنبال جای پارک بودیم که بیشتر کاری بیهوده و عبث بود؛ در نهایت در هنگام دور زدن دور مصلی برای برگشتن به همان جایی که مامور محترم راهنمایی کرده بود، دیدیم که درب شمالی مصلی باز است و خودروها به داخل میروند؛ البته به محض اینکه وارد شدیم تقریبا پارکینگ پر شد؛ توصیه بعدی این است که به حرف ماموران مربوطه توجه کنید؛ ما هم اگر همان ابتدا گوش کرده بودیم و ماشین را کمی دورتر پارک کرده بودیم به جای این هم گشتن و وقت تلف کردن، وقتمان را درون نمایشگاه صرف کرده بودیم و بنزین هم استفاده نشده بود.
برای اولین بار بود که به نمایشگاه کتاب میرفتم؛ باو وجود علاقهام به کتاب و تا پز دادن با کتاب و حتی تخفیفهای نمایشگاه قبل از این رغبت برای رفتنم ایجاد نشده بود؛ این بار هم انگیزه اصلی دیدن جامعهی کتابخوانها از نزدیک بود والّا کتابها را با خرید اینترنتی با تخفیفبیشتر هم میشد تهیه کرد هر چند بعضی از کتابهای تازه چاپ شده در فروش اینترنتی نبود و در عوض بعضی از انتشاراتیها هم فقط مجازی بودند. از حواشی بگذریم ولی توصیه میکنم اگر صرفا قصد خرید کتاب را دارد، فقط مجازی بخرید به خصوص که از قبل بدانید چه کتابهایی را میخواهید بخرید؛ هر چند امسال پست کتابهایی را که خریده بودیم خیلی دیر به دستمان رساند ولی بازهم در یک مقایسه میارزد؛ این را در حالی میگویم که شدیدا مخالف خریدهای مجازی هستم و تا حدی مخالف فروشگاههای زنجیرهای؛ امّا اگر علاوه بر خرید کتاب، بهره دیگری میخواهید خرید حضوری را توصیه میکنم.
اما اگر حضوری میروید اگر کتابهایی که میخواهید بخرید را از قبل مشخص کردید که چه بهتر و راحتتر، فقط باید بگردید؛ امّا اگر انتخاب از قبل ندارید و یا بخشی از خریدتان بدون انتخاب قبلی است؛ حتما انتشارات مورد نظر خود را انتخاب کنید؛ توصیهام این است که فهرستی از انتشارات مورد نظرتان تهیه کنید و به آنها مراجعه کنید و در میان کتابها وقت بگذرانید؛ نه در میان راهروها که غرفههای انتشارات تنها به ترتیب حروف الفبا چیده شده بودند و اصلا سنخیت و یا نزدیکی موضوعی نداشتند. و با توجه به محدودیت وقت، اولویت بندی هم داشته باشید.
پینوشت:
با توجه به فاصلهای که افتاده است و این پست به مرور زمان تکمیل شده است، انسجام کافی در این یادداشت وجود ندارد و بعضی از جزئیات و موارد را هم فراموش کردم؛ و به خصوص الان این یادداشت و توصیهها نوشدارو پس از مرگ سهراب است؛ و بیشتر برای سالهای بعدی به کار میآید؛ لذا توصیه بعدی این است که همیشه دفترچه یادداشت همراه داشته باشید و یا از گوشی استفاده کنید حتی شده به صورت صوتی، بعضی از نکاتی که فکر میکنید مهم هستند را به صورت جزئی ذخیره کنید تا بعد پر و بال بدهید و بنویسید.