بچه ‌روستایی

چیز دندان‌گیری در اینجا نیست؛ یک بچه روستایی از خاطراتش می‌گوید؛ مراقب باشید وقت‌تان تلف نشود!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برادرانم» ثبت شده است.

دو برادر دارم؛ رسول و علیرضا. در خانواده ۵ نفره ما فاصله بین فرزندان ۶ سال است؛ یعنی من از رسول ۶ سال بزرگ‌تر هستم و او از علیرضا ۶ سال بزرگ‌تر. اختلاف سنی‌مان به نظر زیاد می‌آید و بهتر بود که نهایتا ۲ یا ۳ سال بین هر‌کدام با فرزند بعدی فاصله بود. امّا خوب شرایط همیشه وفق مراد نیست. من ۶ سال را بدون برادر بازی کردم و بعد از‌ آن هم وقتی رسول به دنیا آمد اوایل که حسادت می‌کردم و بعد از آن هم که تا او بزرگ شد و توانایی بازی کردن پیدا کرد، بازی‌های مان با هم جور در نمی‌‌آمد، بازی که من دوست داشتم او نمی‌توانست و آنچه او می‌خواست، حوصله من تاب نمی‌آورد. ولی باز هم در یک مقطعی هم بازی بودیم. از درد ناچاری. او کمی خود را بزرگ‌تر نشان می‌داد و من هم کمی کوچک‌تر. البته این تاثیرش را همین امروز هم با خود دارد و من هرچند دیگران می‌گویند قیافه‌ات بزرگ‌تر از سنت به نظر می‌آید ولی خودم احساس می‌کنم کوچک‌تر از سنم هستم و کار‌ها و رفتار و اخلاقم کمی کوچک‌تر می‌زند. البته ناشکری نمی‌کنم؛ حداقل من نیمچه همبازی داشتم؛ امّا بی‌چاره‌هایی که تک فرزند بودند و یا فاصله سنی زیادی با خواهر یا برادرشان داشتند! و یا حتی همین علیرضا خودمان با وجود آن که ته‌تغاری بود و دو برادر داشت ولی دیگر سن ما - حداقل سن من - از بازی گذشته بود و حوصله آن بازی‌ها را نداشتیم و احساس می‌کنم همیشه از این لحاظ کمبود دارد. و اصلا خاطره‌ای از بازی کردن علیرضا با رسول و یا خودم با علیرضا به یاد نمی‌آورم. باید کمی فشار به حافظه‌ام بیاورم شاید چیزی یادم آمد. ولی این دهه هشتادی‌ها اصلا طعم بازی‌های گذشته را نچشیدند و همه بازی‌های‌شان خلاصه می‌شود در بازی‌های مزخرف رایانه‌ای و این روز‌ها هم که بازی‌‌های موبایل همدم و هم‌بازی آن‌ها است. و بی‌چاره‌تر نسل جدید و دهه نودی‌ها. باید آینده را دید؛ ولی فکر می‌کنم این دو نسل را باید نسل اینترنتی‌ها نامید.

روحیات و اخلاقیات ما سه برادر باهم تفاوت‌های زیادی دارد مخصوصا من با رسول؛ البته تا حدی هم شباهت‌ وجود دارد و بیشتر با علیرضا. احساس می‌کنم اینکه من و علیرضا بیشتر شبیه هم هستیم به این دلیل است که هردو در مقطعی بدون هم‌بازی بودیم و با تخیلات و تنهایی‌های خود بازی کردیم و مشغولیت برای خودم‌مان ساختیم و دلیل اختلاف بیشتر من و علیرضا با رسول هم از همین رو است؛ چرا که رسول بدونِ هم بازی نبوده است، در مقطعی که مرا داشته و در مقطعی علیرضا را.
البته من هم بدون هم‌بازی نبودم، بلکه پدرم با وجود حضور کمش در خانه ولی وقتی بود با من بازی می‌کرد آن هم شطرنج؛ در واقع تنها بازی که به یاد دارم شطرنج بود. و همچنین با دختر عمّه‌هایم بازی می‌کردم و بیشتر بازی‌های دخترانه بود و با پسر عمو‌هایم هم بازی می‌کردم. از خوبی‌های زندگی‌های قدیم که در یک خانه چند برادر با زن و بچه‌اش زندگی می‌کرد همین بود؛ که هم‌بازی جور می‌شد. هرچند معمولا به دعوا ختم می‌شد ولی خوب شروعش که دعوا نبود؟ و حداقل مدتی را به بازی مشغول بودیم.