همه اولین روز مدرسه را در ذهن خود دارند و خاطراتی از آن روز برای خود ثبت کردهاند، ولی من نه! من اصلا اولین روز مدرسهام را به یاد ندارم و اصلا یادم نیست که چه اتفاقاتی افتاد و چهگونه رفتم؟ با چه کسی؟ اولین کسی را که در مدرسه دیدم چه کسی بود؟ و ...
امّا در عوض قبل از مدرسه را خوب به یاد دارم. آخر با توجه به تاریخ تولدم که در پستهای قبلی به آن اشاره کردم، نیمه دوم سال به دنیا آمدم و در واقع یکسال دیرتر به مدرسه میرفتم. امّا پدرم میخواست زودتر به مدرسه بروم به نوعی جلو بیوفتم. به خاطر همین روزهای اوایل مهر سال قبل مدرسه رفتنم، مرا با خود به مدرسه روستا برد تا اگر امکانش هست مرا ثبتنام کند و خب مثل همیشه با موتور پدر رفته بودیم، همان که در پست قبلی از آن برایتان گفتم، و من اینبار جلو ننشسته بودم،بلکه برای آنکه بزرگتر بودنم معلوم باشد، پشت پدر نشسته بودم وقتی به مدرسه رسیدیم - البته در یک پست مجزا باید تنها مدرسه روستایمان را شرح دهم - پدرم همینطور که روی موتور نشسته بودیم با تنها معلم مدرسه صحبت کرد و پدرم را قانع کرد که سال دیگر به مدرسه بروم و آن معلم لپ مرا کشید. امّا این که سوار بر موتور بودیم به خاطر این بود که حیاط مدرسه دیوار نداشت و به نوعی خیابان به حساب میآمد که اهالی روستا به عنوان کوچه از آن استفاده میکردند و از آن عبور میکردند. و خوب معلم در حیاط بود و پدرم با موتور رفت پیش او.
از مدرسه در پستهای بعدی بیشتر خواهم گفتم.