بچه ‌روستایی

چیز دندان‌گیری در اینجا نیست؛ یک بچه روستایی از خاطراتش می‌گوید؛ مراقب باشید وقت‌تان تلف نشود!

اندر ادامه‌ی معرفی روستا به قسمت حمام عمومی برویم. آن زمان‌ها هیچ یک از خانه‌های روستا حمام نداشت و همه از حمام عمومی استفاده می‌کردند. این حمام در منتها الیه روستا که ختم به رودخانه می‌شد قرار داشت، در کنار قلعه قدیمی. درواقع نزدیک‌ترین بنا به رودخانه همین حمام بود. ساختمان حمام آنچنان قدیمی نبود ولی جدید هم نبود. آن روز‌ها بچه بودم و نمی‌دانستم که جن چیست وگرنه از ترس هیچ وقت حمام نمی‌رفتم؛ نه آنکه جن داشت باشد؛ نه، ولی خوب فضای ترسناکی داشت. البته از آنجایی که من هیچ وقت تنها نمی‌رفتم و همیشه حمام شلوغ بود، نسبت به جمعیت روستا، کمتر ترس غلبه می‌کرد. اکثر ترس‌ها در تنهایی به سراغ آدمی می‌یاد؛ به آن توجه کرده بودید؟ آن هم به خاطر این است که اینگونه ترس‌ها کار قوه‌ی خیال و واهمه آدم است که این قوه اکثرا در تنهایی میدان‌داری می‌کند. مثلا یکی از همین ترس‌ها شب رفتن به قبرستان تاریک و دورافتاده‌ای است که اگر با جمعی از دوستان برویم ترس کمتر می‌شود و یا اصلا از بین می‌رود.

با توجه به اینکه دوران حمّام عمومی رفتنم مربوط می‌شود به خیلی قبل و بعد از ۴ یا ۵ سالگی من تقریبا همه‌ در خانه‌ها حمام ساختند و حمام عمومی متروکه شد؛ خاطرات زیادی از دوران حمام عمومی ندارم و خاطراتی که به صورت محو در ذهنم باقی مانده است محدود و انگشت‌شمار است. مثلا یادم نیست که حمومی آن روز‌ها چه کسی بود و اصلا پول می‌دادیم یا نه؟ اگر آری به چه‌کسی؟

با وجود آنکه حمام دو قسمت مردانه و زنانه داشت، و قسمت حمام نمره‌آن به مردان و حمام عمومی به زنان اختصاص داشت ولی معمولا مرد‌ها شب‌ها به حمام می‌رفتن و زنان روز‌ها. و هنگامی که جمعیت مرد‌ها در شب زیاد می‌شد -مثلا آخر هفته‌ها یا نزدیک عید‌ها- چون حمام نمره کوچک‌تر بود همه مرد‌ها به حمام عمومی می‌رفتند.

اصلا یادم نیست که در حمام عمومی آب یخ کرده باشد، برخلاف این حمام‌های در خانه‌. و یادم نیست که آب قطع شده باشد؛ چرا که آب آن از چاه بود، نه آب لوله‌کشی. اصلا همان موقع که آب لوله‌کشی به روستا آمد در همه‌ی خانه‌ها حمام ساخته شد و حمام عمومی تعطیل شد. قبل از آن را به یاد دارم که برای شستشوی هر خانه درونش چاه حفر کرده بودند و با سطل و طناب از آن آب می‌کشیدند. سطل‌های آب کشی فلزی بود و در زبان محلی به آن دول گفته می‌شد، الآن که در گوگل سرچ کردم، ظاهرا جاهای دیگر هم این اصطلاح استفاده می‌شد. و برای آب خراکی از منبعی که در ابتدای روستا قرار داشت با دبه‌ها آب به خانه می‌آوردند. آن منبع سیمانی بزرگ هنوز هم در روستا هست.

خلاصه حمام کردن‌های آن روز‌ها خیلی سخت بود، البته نه برای من، من که سنی نداشتم و بچه بودم و حمام برایم حکم یک تفریح اجباری داشت، ولی بزرگ‌تر‌ها که گاهی حمام واجب داشتند و باید غسل می‌کردند سختی زیادی می‌کشیدند. مخصوصا بانوان! امّا چه می‌توان کرد ما آدم‌ها معمولا گذشته‌ها را فراموش می‌کنیم و نسبت به نعمت‌هایمان ناشکریم.

حمام عمومی معرفی روستا

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.