بچه ‌روستایی

چیز دندان‌گیری در اینجا نیست؛ یک بچه روستایی از خاطراتش می‌گوید؛ مراقب باشید وقت‌تان تلف نشود!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازی» ثبت شده است.

در اینجا از روستای پدری‌ام کمی حرف زده‌ام ولی خُب احساس کردم باید در پستی مجزا در مورد آن صحبت کنم، لذا این پست را به روستای پدری اختصاص دادم.

در سواحل زاینده‌رود در شرق استان اصفهان روستایی وجود دارد با کمتر از ۲۵۰ نفر جمعیت. فاصله تا مرکز استان که شهر اصفهان باشد، حدودا ۹۰ کیلومتر است. این‌روستا تنها یک مسجد و یک مدرسه ابتدایی دارد. و همچنین یک امام‌زاده که کنار آن قبرستانی هم هست که کمتر مرده در آن دفن می‌کنند و چون اکثرا اقوام اهالی این روستا بیرون از این روستا -روستایی دیگر یا شهری دیگر- زندگی می‌کنند؛ کمتر مردگان خود را در آن دفن می‌کنند و شاید ۵ یا ۶ سال بُگذرد و کسی در آن دفن نشود. از کودکی تا به این سن که این‌جا می‌نویسم -۲۶ سالگی- شاید ۴ نفر در آن دفن شده باشند، اگر کمتر نباشد. البته از دیگر دلایل کمی مدفونی‌های آن قبرستانی کم جمعیت بودن روستا و در نتیجه تعداد کم فوتی در این روستا باشد. از مرگ و میر بیرون بیاییم.

در این روستا قلعه‌ای قدیمی وجود داشت که محل خوبی برای بازی‌های ما بود، مخصوصا بازی قایم باشک؛ چرا که حتی در روز هم  هر کسی از بچه‌ها جرئت رفتن به آن‌جا را نداشت و یکی از ترس‌های من رفتن به پشت‌بام‌های آن قلعه بود که شاید در طول ۸ سالی که در آن روستا زندگی کردیم کمتر از ۳ یا ۴ بار به پشت‌بام قلعه رفته باشم. از ترس خراب شدن و ریختن سقف. از بس که قدیمی و مخروبه بود. ولی همان چند باری که رفتم لذتی از تماشای روستا و خانه‌ها و رودخانه از روی بلندی بردم که هنوز هم طعم آن لذت در چشمانم شیرین است. امّا حیف که خرابش کردند. البته قرار است زمینش را به احسن وجه تبدیل کنند و فعلا که فقط زمین آن را صاف کرده‌اند. 

گفتم ۸ سال در این روستا زندگی کردم؛ بله بعد از آن خانواده ما یعنی پدر و مادر و برادرم رسول و من به روستای مادریم مهاجرت کردیم که در نزدیکی روستای پدریم بود. در آن زمان هنوز علیرضا به دنیا نیامده بود و من در سن ۸ سالگی بودم و هنوز ۴ یا ۵ ماه دیگر می‌خواست که وارد ۹ سالگی بشوم. و محمد هم تازه زبان گشوده بود. حدودا ۲ سال و نیم داشت. آن روستا با روستا قبلی فاصله چندانی نداشت ولی از لحاظ امکانات و جمعیت در مقایسه روستای پدری و محل تولدم می‌توان گفت برای خودش یک شهر بود. روستایی با بیش از ۳ هزار جمعیت.